#کجای_ماجرا
یه وقتایی یه جاهایی
به یادت تا که میافتم
نه میدونم کجا هستم
نه میفهمم چرا مستم
عجب رؤیای شیرینی
تو میسازی برای من
به شعرم خوب دقت کُن
کُجای ماجرا هستم...!؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر , شعر جدید حمیدرضا یگانه
از عشق تو لبریز شُدن دست خودم نیست
دیوانه به دیوانه که دل بست گُنه چیست
در مکتب ما عشق" ، فراتر ز جنون است
دیوانگیِ من" به ضریب تو" شَود بیست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
چشم نازت نور خورشیدست در آغاز صبح
لحن و آوا صبح بخیرت میشود آواز صبح
در طلوعِ چشمهایت ، نقش لبخندی ملیح
باز کُن آغوش خود را، میشود اعجاز صبح
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , اعجاز صبح
یکطرف دل بود و یک سو منطق و من بیقرار
دل هوایی بود و منطق" عاصی از این روزگار
دل چنان میخواست که منطق حریف آن نبود
وای اگر از کف رَود عقلی که شُد بیاختیار
جمع را با حاصل یک تَن که میسنجی نکوست
او که دل را داده میفهمد جهان #یعنی_نگار
عاشقی هم کار هرکس نیست باور کُن رفیق
دل به این کار آمده ، از دل چه باید انتظار؟
عقل میگفتش که دل باید بیاندیشد کمی
دل به احساسش ولی دارد همیشه ابتکار
عاقلان" دل در قُمار عشق مستی میکند
منعِ شرع و عرف و دین اینجا ندارد اعتبار
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
ناخودآگاه گذشتم ز همان کوچهی رؤیا پیِ او
منِ دیوانه و دیوار و تنِ کوچهی دلها پیِ او
همهی شهر" از این کوچه گذشتند به عشق
کوچه باقیست و من" یک منِ تنها پیِ او
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , کوچه
نگاهم کن که امروزی پر از لبخند میخواهم
من از اعجاز چشمانت فقط پیوند میخواهم
میانِ این همه دلبر، که طنّازند و افسونگر
من از آیینِ دلدادن تو را دلبند" میخواهم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تو چون مأمن برای من چُنان روحی درون تن
به آغوشم بیا ای عشق ، که اعجازی برای من
مرا در اوجِ احساسات" بهارانه نوازش کُن
به چَشمانم نگاهی ناب سکوتِ سینه را بشکن
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیقرارت میشدم شبهای بعد از رفتنت
هیچکس هم باخبر از راز پنهانم " نبود
از درون میسوختم فریاد تأثیری نداشت
در سکوتی سرد بودم ، اشک درمانم نبود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
اگر شُدم گدای تو
اگر شُدی پناه من
نیاز قلب خسته را
بخوان تودر نگاه من
اگر که ماندنی شُدی
بمان بهروی حرفخود
عزیزِ خودپسند دل
تو بهترین گناه من
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیقرارت میشدم شبهای بعد از رفتنت
هیچکس هم باخبر از #راز_پنهانم " نبود
از درون میسوختم فریاد تأثیری نداشت
در سکوتی سرد بودم ، اشک درمانم نبود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
آنچنان محو شدم در تو و احساس دلم
که شبم صُبح شدُ، وصف تو آمد به قلم
چه در آن چهره معصوم خدا داده به تو
که دلم خواست قلم رفت به خلق غزلم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
مرا تا اوج نفرت بُردی و یعنی تو را دیگر
نمیخواهم ببینم ، تا مبادا زخم برداری
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
تو خودت ذکر خدایی که شدی حاجت من
ورنه من را چه به این دربدری در پیِ تو...؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیا هر هفته و
هر روز و هر ساعت
وَ یا شاید دقایق یا، تمام ثانیهها را
بگویم دلبرم
زیباترین احساس دل
آنوقت، تو با آوای شیرینت
فقط این را بگو ... جانم"
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , بگو جانم
آنچنان محو شدم در تو و احساس دلم
که شبم صُبح شدُ، وصف تو آمد به قلم
چه در آن چهره معصوم خدا داده به تو
که دلم خواست قلم رفت به خلق غزلم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
سراغ قبله را از من گرفتش عابری روزی
به او گفتم نمیدانم ولی من قبلهام اینجاست
کمی خندید و بعدش گفت دلت را که نمیگویم
به او گفتم که در دلها خدای دیگری پیداست
کمی ساکت شد و مبهوت نگاهش گاه میلرزید
به او گفتم خدای من خدایی عادل و شیداست
به حرف آمد که دیوانه تو داری شرک میگویی
برای آدمی قبله فقط یک جای این دنیاست
نگاهش کردم و گفتم حلالت هر چه میگویی
شکوه قبله جای خود خدا نادیده هم زیباست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , خدا نادیده هم زیباست
بمان در برکهی احساس من ای ماه بیهمتا
که یک شب را کنارت ما شود دلدادهای تنها
ببار از آسمان اختران روشن شود این شب
تمام کهکشان گردد به دور عشقمان یکجا
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان ماه بیهمتا
هوس لعل لبش در تب دل سوخت مرا
او که با نیشزبانش به دلم تیغ کشید
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , نیش زبان
تو همان نور درخشندهی عاشق شدنی
به #یقین روح روانی ، که درون بدنی
تو همان مادر عشقی که نوازش بلدی
تو منی اوییُ مایی تو خدایی وطنی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان یقین
چشم تا وا میکنی خورشید پیدا میشود
آسمان زیبا، زمین یکباره شیدا میشود
هُرم آغوشت زمستان را که حاشا میکند
صبح بارانی پُر از احساسو رؤیا میشود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
به عشق بوسههایت بارها
از راه دوری میدویدم
ولی هرگز تو را اندازه خود
عاشق و شیدا ندیدم
تو میگفتی به من مجنون،
ولی لیلا نبودی خود
شکستم" این شکستن را،
نفهمیدی که رنجیدم
تو در افسونگری خود
ادعا بودی به تردستی
حماقت کردم و در عشق
بلای جان خود دیدم
ستایش کُن غُرورت را
بمان بر روی افکارت
پشیمانم چُنان سرسخت
که خوابش را نمیدیدم
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
عاشق که شدی
دست خودت نیست نگاهت
چشمی که شود
خیره به دلدار قشنگ است
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
تو در من آنچنان هستی که فکرش را نمیکردم
عجب دنیای شیرینیست به عشقت مبتلا بودن
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان مبتلا
من امشب تا به آغوشَت چه نزدیکم،
چه رؤیایی ست...
عَجب بد مستَم از این حسّ زیبایی
که میدانَم زِ تَنهایی ست...
بیا امشب به طعمِ عِشق
کمی با من مُدارا کُن
اگر حتّی ز مَن دوری،
وَلی عشقَت اهورایی ست...
بنازم نازِ گیتی را
بنوشم جامِ هَستی را
خدا امشب نگاهی کرد و رؤیا،
سهمِ دِلتنگی وَ حالم شُد...
بیا حالا که این شَب را
خُدا تا اوجِ رؤیا بُرد
مَرا بی باده مستَم کُن
که امشب خواب
در چَشمانِ مَن بی شَک،
پَشیمانی ست...
مَن امشب با خیالَت میشُمارم
هر نشان و بی نشان
از اخترانِ تابناکی را
که عاشِق ها نشان کردند و مَن عُمری چه با حَسرت
فَقط در جستجوی دلبرَم بودَم..
اگر دُنیا مَرا دیوانه میخواند
خیالی نیست...
اگر حتّی تو را از دور
و در جبری به نامِ فاصله دارَم
اگر حَسرت شُده کارم
اگر شَب ها به رؤیا سَر به بالینی
پُر از افسوس و غَم دارَم
به جانِ نازنینَت حضرتِ دِلبر
ملالی نیست...
چُنان مستَم که میدانَم
صداقت دارَد این رؤیا و احوالم
عزیزی بیشتر از جان و
در آخر چه با احساس میگویم
همیشه دوستَت دارَم...
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , شبی در رؤیای تو
سرزمین عشق بازیهای من در چشم توست
بیقرارت میشوم وقتی نگاهم میکنی...
حس ممنوعی ست این احساس من، با این همه
باز رام ات میشوم غرق گناهم میکنی...
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گناه عشق
تلاوت کن مرا با صوت زیبایی که میخوانی
منم آیینهای از آیههای دلنواز شور شیدایی
چه سرّی دارد این احساس دلها در تب دلبر
تو در افسونگری آوازهی پنهان و پیدایی
چنان معصوم میخندی که دل میریزد از جانم
عجب تصویر زیباییست چنان تفسیر شیوایی
دلی را بردهای از من که عمری حبس منطق بود
جنونم شهرهی عام است بگو تا کی شکیبایی
من از مینای چشمانت فقط اعجاز میخواهم
نگاهم کن به لبخندی نگاهی کن اهورایی
درونم خلوتی دارم شب شعری درآن برپاست
جوانی رفت و من ماندم در این اشعار رؤیایی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
ترسم از خندهی تو دل برود از دگری
تو که از جاذبهی شهد لبت بیخبری
من که ناخورده به جام لب تو دلبستم
مستیام را نکند کفر بخواند گهری ( تو )
من به اندازهی دل دل به نگاهت دادم
غیر دلداری این دل که نباید ثمری
آنقدر در تب عشقت به وفا میسوزم
که همین شعر شود مطلع هر دربدری
حميدرضا يگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه
دل از من بُردهای دل را دگر یک دل نمیبینم
در این ویرانهی ناچار تو" را همدل نمیبینم
زدی مُهری ز رنگ مِهر" به روی طاق پیشانی
تو را در پهنهی احساس بجز قاتل نمیبینم
سپاه چشمهای تو" ، دلم را زیر و رو کردَش
منآن موجم کهمیمیرم ولی ساحل نمیبینم
شکستم آن غروری را کهبعد از دل تمامم بود
حماقت کردم و هرگز تو" را حاصل نمیبینم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بسکه دلتنگم برایَت غرق باران میشوم
با خودم قهرم دچار وهم هذیان میشوم
آنچه کردی با دلم هرگز کسی با دل نکرد
عاشقم، از دوریات جانا پریشان میشوم
گفته بودم بعد تو هرگز ندارم دلخوشی
گاه نجوا میکنم بعدش پشیمان میشوم
دلبرم"، #زیباترین_افسانهی_این_روزها
بی تو تنها میشوم، دربند زندان میشوم
عشق شاید بین ما آنقدر هم یکسان نبود
بگذر از من گاهگاهی خشم طوفان میشوم
من خدای خویش را در چشمهایت دیدهام
شرمسارم از خدا وقتیکه گریان میشوم
هیچکس چون منبهمن اینگونه آزارم نکرد
عقل میگوید نکن، پابند وجدان میشوم
واژهها هرگز نمیفهمند دل با دل چه کرد
عاشقم، دلتنگِ تو گر غرق باران میشوم
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
رخ به رُخت نشسته ام،
بدون حرف و گفتگو
بیا زبانِ چَشم مان ،
بجای ما سخن کُند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
