من کعبه احساس را با عشق و ایمان ساختم
مطلع تو بودی بیبدیل وقتی به دل پرداختم
امّا " قمار معرفت " با حکمِ دل کاری نداشت
من جان و دل را باختم وقتی تو را نشناختم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
چه کنم؟
با دل دیوانه که تنگ آمده است
تو کجایی؟
که جهانم همه در بودن توست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
غریبه بمان
برای کسی،
که در قمار عاشقی
تو را
به نفع مصلحت
اسیر آرزو کُند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیخیالِ حرف مردم
من تو را میخواهمت
هرچه باداباد را
با عشق معنا میکنیم"!!!
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
من که جان میدادم او
جان دادنم را دید، نه؟
ابتدا باید دل و اندازه
احساس را سنجید، نه؟
بیدل" و بیاعتبارم کرد و
تلخم" بعد از او"
دل سپردم دست او،
او غم به من بخشید، نه؟
غم به من آموختکه
هر ادعایی عشق نیست
چَشم در راهش شُدم،
با دیگران خندید، نه؟
عشق گر رسوا نکردت!
ادعایت راست نیست
من دلم یک جا شکست و
بارها رنجید، نه؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
برایَت مینویسم نامه ای دیگر،
ز احوالی که میدانی پَریشان است و مَن،
در انزوای هجرِ تو چون ابر میبارم
جوابِ نامه هایَم را خودَت بنویس!
بگو آیا که انصاف است؟
مَنی دیوانه و شیدا،
که دُنیا را فَقط،
در چَشم و آغوشِ تو میدیدم،
چُنین آواره و رنجور و سرگردان، پیِ یِک لحظه از وَصلت،
غرورم را شکستم،
تا تو با مَن ما شَوی امّا...
بگو عاشِق شُدن جُرم است؟
بگو دِل دادَن و وابستگی آیا،
به آیینِ تو مَحکوم است؟
مَنم مَن، آن منِ رسوای شبگردی
که روزَم در پِی ات طِی گشت و شَب ها را پُر از هِق هِق،
وَ چَشمانی پُر از بارانِ حَسرت، سَخت باریدم
مَن از آیین و مَنطق های پوشالی
ز دَستی پُر ز خواهش های بی پاسُخ، وَ توخالی
ز بیدادی که میگوید بَرای چون مَنی مَجنون،
کلامِ عِشق مَحکوم است، بیزارم
خُدا را در تو میدیدم
جَهان را در تو میدیدم
تمامِ لحظه ها را
با تو و آمالِ وَصل ات، زندگی کردَم
دُعا کردم، چه شب ها تا سَحر در سوی کعبه سجده میکردم
که بازآیی
وَلی افسوس
تو در احوالِ خود خوش بودی و مَن را نمیدیدی...
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
هَمۂ دقیقه ها
هَمه دلنوشته ها
هَمۂ روز و شَبم
هَمۂ ثانیه ها
مِصرع و بیت و غَزل
شورِ شِعر و واژه ها
نَفس و جان و دلَم
نَغمۂ ترانه ها
وَ هر آن چیز
که باید، وَ نباید
شُده در دورۂ ما
هَمه تقدیمِ نگاهَت
که مَرا هیچ نیازی نبوَد
جُز در آن لحظۂ زیبا
تو به لَبخندِ ملیح ات
بدَهی پاسُخِ این
شوقَم را
وَ چه زیباست
در آن لحظۂ موعود
دَمی هَم بِرسد
شَهدِ خوشرنگِ شَرابی ز هَمان
غُنچۂ لَب های
پُر از وسوسه ات
چه شَود، وای اگر
لحظۂ زیبای اجابَت بِرسد
دلِ دیوانۂ صَد مَرتبه
مُحتاجَم را
کاش میشُد
که به رؤیای مَنم گاه
نگاهی بکُنی
در هَمان لَحظه
که در کوچۂ احساس
پُر از دَغدغه ام
پَنجره را باز کُنی
وَ بگویی که بیا
کاش
میشُد
که تو بودی
و نَبود
تَلخیِ
فاصله ها "
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
به رغم
بیوفاییهای پُر تکرار او
دل کار خود را کرد
جنون افزون،
غرورم لِه،
حواسم پرت و غم بسیار
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
عشقست و هوای خوشِ بارانیِ پاییز
رؤیای تو" و این دل دیوانه" لبریز"
صبحم چه قشنگست بهیاد تب آغوش
یک بوسه و لبخند تویی وسوسهانگیز
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
از عِشق و وفاداری
پیمانۂ لبریزیم
دِلداده به آغوشیم
ما زادۂ پاییزیم 🍁
در مکتبِ ما مَستان
از عَقل نَگو زاهد
عُمری پیِ دِل دادَن
با عَقل گلاویزیم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
عاشق که نباشی
غمِ رفتن به دلت نیست
دیوانه نبودی
که بفهمی غم تنها شُدنم را
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
غیرممکن شُد شَبی را بی تو سَر کردن ولی
شُد شَبی با یاد من دلتنگیات باران شَود؟
سوختم" تا دل بسازد با جدایی لحظهای
وای اگر آتش بسوزاند ولی کتمان شَود!
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
شعر چشمان تو مضمون قشنگی دارد
مثلاً مطلعِ یک بیت نگاهَت" باشد
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
در حادثه احساس،
منطق که وسط آمد
آنجاست که میفهمی
اندازه قلبت را "
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
آمدی هستی" ببخشی
این کویر سینه را
از دلم بیرون کُنی
افسوسها و کینه را
زخمدل مرهم نمیخواهد
بجز آغوش تو
آمدی "درمان کُنی"
دلتنگی آدینه را
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
برخیز
که چشمان تو
روشن کُند آبادی دل را
مشتاقِ
نگاه تو شُدن
حسّ قشنگیست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
روشن کُن
از آن فاصله احوال دلم را
ای صبحِ طلوعت
همه زیبایی دنیا
اعجاز تو اینست
که مجنون تو باشم
دیوانه چهخواهد
مگر از قصّه لیلا
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مثل آن کلبه متروکه پُر از درد و غبار
یا که آغوشِ تُهی از بغل و گرمی یار
مثل یک قایق کهنه کهبه دریای جنون
دل به بیراهه زده بهرِ تماشای" نگار
مثل هر قافیه که خاطره را زنده کُند
مثل بازنده دلباخته حتّی به قُمار
منم آن دربدرِ کوچه تنهایی و غم
که به جُرمِ دلِ دیوانه شُدم لایق دار
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مِنهای تو شبها به دلم سخت گرفتند
دلتنگی و جمعی دگر از حال بدیها
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
جهان تاریک شُد بعد از تو تا آنجا
که خود را در میان جمع هم تنهاترین دیدم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
گر که با یاد تو آغاز شَود، زیباییست
صبحِ یک روز خُنک، ابری و تابستانی
گُل رخسار تو شاداب کُند روزم را
آمدی زنده کُنی دل"، غم دل بِستانی
با یاد تو
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
ادب این بود
که تو
راز بمانی امّا
قلم
ازبس که تو را خواند
همه فهمیدند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
اسرار دل و
دلبر و
دیوانه شُدن را
آنکس که ندارد
تب احساس
نفهمد
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مابین دل و منطق انسان خلأیی هست
فرضیه احساس در آن نقطه هویداست
حال اینکه دلت حُکم کُند یا نه منطق
در آینه بنگر" که در آیینه چه پیداست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مابین دل و منطق انسان خلأیی هست
فرضیه احساس در آن نقطه هویداست
حال اینکه دلت حُکم کُند یا نه منطق
در آینه بنگر" که در آیینه چه پیداست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
در چَشم تو و
تابش خورشید چه سِرّیست
این_صبح "
به اندازه چَشمانِ تو زیباست
آغوشِ تو" و
حالِ دل" و
شعرِ نگاهت"
از حسّ قشنگیست
که در چَشم تو پیداست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
گفتم که بمان
گفت که ماندن
شُدنی نیست
گفتم که نرو
رفت و غمش
در دل من ماند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
نمک بر زخم شُد
این واژههای تلخِ دلتنگی
خدایا دردها تا کِی...؟
خیالِ لطمه را دارند "
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بگو با من
بگو دلتنگِ دیداری
بگو با یاد من
شبها تو هم تا صبح بیداری
بگو دلخسته
و دلگیر از این
دوری ز اجباری
بگو با من
تو هم گاهی
ز شرع و منطق و تردید بیزاری
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
نامهای
از جنس احساسست
حالم را بخوان
طالع من بیقراری بود
فالم را بخوان
لحظه شیرین پاییزم
خزان شُد بعد تو
ای بهار آرزوهایم
خیالم را بخوان
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
