دل از من بُردهای دل را دگر یک دل نمیبینم
در این ویرانهی ناچار تو" را همدل نمیبینم
زدی مُهری ز رنگ مِهر" به روی طاق پیشانی
تو را در پهنهی احساس بجز قاتل نمیبینم
سپاه چشمهای تو" ، دلم را زیر و رو کردَش
منآن موجم کهمیمیرم ولی ساحل نمیبینم
شکستم آن غروری را کهبعد از دل تمامم بود
حماقت کردم و هرگز تو" را حاصل نمیبینم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |
