ای کهنه رفیق دل بیتابوتوانم
ای قامت کوته شدهات حافظ جانم
ای همقدم این دل دیوانه رسوا
ای شاهد اسرار دل و شعر و بیانم
ای همدل شبهای دل خسته تنها
ای وارث اندوه دلم، درد نهانم
ای خط وصال من و اندیشه خلوت
ای یاور احساس، قلم" یار خزانم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
چه کنم؟
با دل دیوانه که تنگ آمده است
تو کجایی؟
که جهانم همه در بودن توست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
برایم بعد تو پاییز
غمگین است تا آنجا
که زخم کهنه دل را
نوازش میکُنم هرشب
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیا خورشید آبان را
به نام عشق احیا کُن
بتاب از مشرقِ چَشمت
دلم را باز شیدا کُن
بیا این صبحِ پاییزی
طلوع عشقمان باشَد
تو با آوای شیرینت
مرا بیپرده نجوا کُن
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
دیوانه نَبودی تب حسرت نَکشیدی
عاشق نشُدی تلخی غربت نَکشیدی
احساس نکردی غم آواره شُدن را
بر جان دلت خنجر منّت نَکشیدی
در حُکم ابد نیست امیدی به اجابت
اصرار نکردی و اسارت نَکشیدی
من در تب خود سوختم و چاره نکردی
سوزاندی و دیدی و خجالت نَکشیدی
احساس نکردی دلت از غصّه بمیرد
بیگانه شُدی با من و محنت نَکشیدی
دلباختن اینگونه قشنگست فلانی
من باختم و بُردی و نفرت نَکشیدی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
کار عشقست اگر دل به دلت باختهام
در نزاع دل و منطق سپر انداختهام
فصل دیدار تو پاییز رقم خورد که من
همه مشتاقِ تو از فاصلهها تاختهام
واژهها از تو و احساس دلم میگویند
شعر را در تب رؤیای جنون ساختهام
گرچه تقدیر همین حاصل بیچانه ماست
گله کردم که تو رفتی، به تو پرداختهام
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
جنون
در فهمِ اوییکه
صلاح و منفعت خواهد
نه میگُنجد،
نه میفهمد
بلای دلسپردن را
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
غریبه بمان
برای کسی،
که در قمار عاشقی
تو را
به نفع مصلحت
اسیر آرزو کُند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیخیالِ حرف مردم
من تو را میخواهمت
هرچه باداباد را
با عشق معنا میکنیم"!!!
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیا خورشید آبان را
به نام عشق احیا کُن
بتاب از مشرقِ چَشمت
دلم را باز شیدا کُن
بیا این صبحِ پاییزی
طلوع عشقمان باشَد
تو با آوای شیرینت
مرا بیپرده نجوا کُن
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
