صبحی که تو باشی و من و بوسه و آغوش
صبحیست پر از حال خوشِ ثانیههایش
#لبخند_بزن تا که جهان محو تو باشد
چون شعر که معنا شده در قافیههایش
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
صبح دیدار قشنگیست میان من و #تو
ای که خورشیدی گرمای وجودم شدهای
اصلاً این من منِ یه آدم مخلوقت نیست
تو #خدایی و همه بود و نبودم شدهای
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
از عشق نوشتیم و به ما خرده گرفتند
آنها که در این معرکه درگیر نیازند
بشکن قلمم را به حسادت که بعیدست
روبهصفتان با دل دیوانه بسازند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
صبح نو با اقتدا بر عشق تو آغاز شد
پر گشودش این دل و آماده پرواز شد
بهتر از عشقت ندیدم در مرور زندگی
خالقا مهرت چه زیبا با دلم دمساز شد
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
#سکوت
بارها رنجیدی و بخشیدی و شاید سکوت
بدترین تنبیه این آواره در یک لحظه بود
#حمید_رضا_یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
جرعهای از معرفت را
جستجو کردم میان شهر خود
هیچکس
همکاسه با این قلب نالانم نشد...
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
دنیای من یعنی تو که هم روز و هم شب با منی
از #عشق؛ پیراهن بدوز جانی که جانم" در تنی
رؤیای عشقت را چنان با خود به هر جا میکشم
تا هرکه دیدش بنگرد #صاحب_دلی چون میهنی
دنیا اگر از حاسدان لبریز باشد غم مخور
من جان به پایت میدهم در جنگ با هر دشمنی
احساس تا خاموش بود دنیای منطق دیدهام
ماهی به شبهایم رفیق در شام تارم روشنی
آرامشم لبخند تو احوال خوبم دست تو
تنها شدن در کار نیست وقتی برایم مأمنی
دل را که بردی خوب من باشد حلالت تا ابد
از عشق قدیسی بساز در جنگ با اهریمنی
یک عمر بودم در پی آرامشی بیانتها
دلدار نایابی رفیق در معرفت هم معدنی
من با تو یعنی راه ما یعنی همین دلدادگی
من دوستت دارم به دل یعنی تو دنیای منی
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بین من تا تو اگر فاصله ای هست هنوز
گره ای کور ز منطق سبب هجران است
همه گفتند که کافر شده ام میدانی؟؟؟
سینه ام گر بگشایند پر از ایمان است!!!
یاوهگویان چه بخواهی چه نخواهی هستند
ظاهری دوست صفت نیت شان بهتان است
بشکن این فاصله ها را به جنم در ره عشق
من و تو ما بشود سخت تر از طوفان است
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
صبح پاییزی من صبح شبی بارانیست
موج افتاده به دل بعد شبی طوفانیست
بارالهی برسان راه امیدی به جهان
قیمت جان بشر چند؟ چرا ارزانیست
اصلاً انصاف و تعصب نه ولی باور کو؟
مهر در دل به فنا رفته عجب ایمانیست!
جان من جان هرآنکس که قبولش داری
برسان روز فرج را که خزان بارانیست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیخوابی شبهای پس از رفتن تو آفت جان شد
شبهای من اینکه پرم از حالت تشویش بماند"
گفتم که بمان رفتی و گفتی که دلم نیست
تاوان من اینکه شدهام درد به صد نیش بماند"
از حال دلم با توی دیوانه که گفتم نشنیدی
حالا که چرا من شدهام سختتر از پیش بماند"
یکبار فقط جای منم باش که با هم شده ماییم
حالا که چرا مات نکردم تو در این کیش بماند"
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
وصف سیمای تو در شعر من دیوانه
سخن از آیه ی نازل شده در قرآن است
باش، آیینه بیارم که ببینی ز چه رو
حس دلبستگی ام شعر، ولی ایمان است
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
دیوانه شدن در گرو وسوسهای بود
کز حال دل و منطق غافل به سر آمد
عمری همه دیدند که دورم ز تب عشق
دل خواست بلرزد که ز کویت خبر آمد
گفتم نکن ای دل تب این عشق حرام است
دل حکم خودش کرد و چنینم ثمر آمد
تا اینکه به خود آیم از این مستی ناگاه
دیدم که دلم رفت و نوای خطر آمد
دور از تو شدن نیست مراد من و این دل
وقتی که به هر ریشهی منطق تبر آمد
دیوانه شدم نطق در این محفل حراف
دیدی چه بلاها سر این دربدر آمد
از آز خودی پچپچ هر آدم بیگانه گرفته
از ماست که بر ماست اگر دردسر آمد
دل را به هوایت ندهم چه کنم عشق
وقتی که هوای تو مرا بیخبر آمد
سرمایهی من این دل درگیر جنون است
آن هم که در عشقت به قماری نظر آمد
بازندهی این معرکه آنیست که دل داد
هرچند که تا نیمهی راه همسفر آمد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
سینه میلرزد به پای دلبریهایت چه سود
میبری دل را به ترفندی که داری زود زود
گفته بودم در حذر از عشق باید بود و حیف
دیدمت عاشق شدم این انتهای قصّه بود
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
از دلم میپرسم آیا عاقبت را دیدهای
دل چه میداند چه میگویم خدایا رحم کن
عالمی در انتظار لحظهای آرامش است
دل چه میداند چه میجویم خدایا رحم کن
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
لمس کن احساس دل را تا بدانی هر طلوع
نور چشمش در دل هر صبح غوغا میکند
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
ما را به جرم عاشقی سرمشق عالم میکنند
با حکم عقل این عاقلان فولاد را خم میکنند
اینجا اگر دلدل کنی راه تو را سد میکنند
هشیار باید عاشقان تاوان دل حد میکنند
باید بجنگی از نخست در کارزار عاشقی
باید بفهمانی به خلق در دلسپردن لایقی
اینجا اگر غفلت کنی اینها سیاهت میکنند
هرطور باشی حاسدان روزی قضاوت میکنند
دل گر سپردی بر دلی از معرفت غافل نشو
دیوانه بودن جرم نیست هرگز دمی عاقل نشو
از رفتنی هرگز نپرس پس دلسپردنها چه شد
خود را بسوز امّا بساز هرگز نگو لیلا چه شد
دل را که دادی در بلا معشوقه گر یارت نشد
از عشق رو گردان نشو گر یار دلدارت نشد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
صبح است و دلم باز بغل میخواهد
از جام لبت شهد عسل میخواهد
لبخند بزن شاد کن امروزم را
عشق است و دلم حداقل میخواهد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
سینه ات
از عِشق
لبریز است و
چَشمانَت به راه
خوب
میدانی تَبِ
آدینه در
پنجشنبه را
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
🎗✨ #دلیل ✨🎗
یک شب بیا در خلوتم
بنشین کنارم بی دلیل
تا عشق را باور کنی
در قلب مجنونی اصیل
گر لیلی شعرم شوی
همزاد مجنون میشوم
لب تر کنی جان میدهم
با هجر دلخون میشوم
در واژه های شعر من
چیزی بجز احساس نیست
قلبم بغیر از عشق تو
روی کسی حساس نیست
با من که میخندی دلم
حال و هوایش بهتر است
من دوستت دارم به دل
از گفتنش زیباتر است
امشب بیا در خلوتم
یک شام رویایی بساز
با من برقص دیوانه شو
بر عشق بازیمان بناز
عمری که از ما طی شدش
با عقل و با منطق گذشت
دینم فدای عشق تو
عمری که طی شد برنگشت
افسانه ها را بیخیال
رویا بماند جای خود
من با تو امشب ما شدم
در شعر بیهمتای خود
عمرت زیاد حالت نکو
عشقت مراد چشمت سبو
مستم میان شعر خود
در سوی عشقت کو به کو
عاشق شدن ایراد نیست
گر عشق را باور کنی
باید میان عقل و دل
احساس را داور کنی
هرگز نترسیدم من از
دنیای لبریز از بخیل
من تکیهگاهت میشوم
بنشین کنارم با دلیل
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تو را در دل پرستیدن چه شوق بیامان دارد
به پایت عشق ورزیدن شکوهی در جهان دارد
خدایی را که میگفتی شبی در خلوتم دیدم
خدایت با منم انگار تفاهم در بیان دارد
به یادم آمد آن روزی که پیری پند من میداد
حذر از عشق کن دائم جوانی هم خزان دارد
اگر دلتنگ و مجنونم دلم با خاطرت زندهست
اگر اشکم اگر دلخون دو چشمم هم زبان دارد
تو در من شعر دلخواهی وجودم نذر چشمانت
در این بددورهی تزویر کسی چون من توان دارد؟
منی کز هر هوس دورم اگر باشد نمیگویم
کجای قلب بیتایت من دیوانه جان دارد؟
من از من دور کردم تا بدانی ما میان ماست
همین یک موردش بسکه بدانی پس بدان دارد
به حکم دل تو را ساکن میان قصر دل کردم
قسم بر نام زیبایت دلم عهدی گران دارد
تقاص بودنم بی تو به سرحد مجازات است
حواست هست جانانم؟ همین مصرع دهان دارد
خلاصه روز و شب هایم همه در اشتیاق توست
ز من دوری نکن هرگز که دل حکمی از آن دارد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , حکم دل ♡
دلَم میخواست یِک اِمشب
#تو دَر آغوشِ مَن باشی
و
مَن دَر هُرمِ آغوشَت
نَفس هامان دَمی یِکسان و
چشمَم خیره بَر چَشمانِ زیبایَت
لبَت را بَر لبَم بُگذار و
مَستم کُن
زِ جامی کز شَرابِ عِشق
لَبریز است..."
وَ مَن دَر تایِ گیسویَت
سَرای عِشق میجویَم
نَگو رؤیاست، این حالَم
نَگو،
دیوانه ای سَرگشته و
آواره ای،
بیتابِ دِلدارم
نه چون مَجنون
شُدم دیوانۂ لیلا
نه چون فَرهادم و
دَر عِشقِ شیرین، گشته ام رُسوا
مَن از کابوس بیمارَم
مَن از هِجران و ترسیدَن
زِ فَردایی
که شایَد بی #تو بایَد زیست
بیزارَم..."
بیا و اِمشبی را
عِشق بنویسیم
بیا با واژه هایی
چون دِل و دِلدار و دِلبر
عِشق را، دَر لَحظه ای سازیم
#تو باشی
حالِ مَن خوب است و مَن
از عالَمی سیرَم
بیا و اِمشبی را
با دلَم بِنشین..."
بیا اِمشب کِنارم باش و
با مَن تا سَحر
بی باده مَستی کُن
مَن از فَردا نِمیتَرسم
اگر #تو
مأمنم باشی..."
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
🎗✨ #خدایا_سلام ✨🎗
به نامِ صُبحِ خوشبختی
بتابان نور امّیدی
که در دَریای الطافَت
چُنان یِک قطره محتاجم
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
🎗✨ #حاصل_حماقت ✨🎗
از دلت روزی برون گشتم که تو
آیهی شک خواندی و غافل شدی
من مسلمان تو بودم حیف تو
خود مسلمان دیدی و باطل شدی
گفته بودم بی تو دردم یادتست
رفتی و از چشم من نازل شدی
رفتنی خواهی نخواهی میرود
من حماقت کردم و حاصل شدی
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
🎗✨ #درگیر_تو_بودن ✨🎗
درگیر تو بودن به من آموخت که دنیا
هر ذرّهی آن بهر نیازی شده ایجاد
آدم تب حوّا به دلش بود که آن روز
از عرش برون گشت و در این دایره افتاد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
گفتم بگو از حال دل خندید و گفتش بگذریم
گفتم چه باشد سهم دل گفتش که بیشک میبریم
گفتم دلم آشوب و گفت از ناامیدیها نگو
گفتم ولی گفتش زمان حل میشود با گفتگو
گفتم صبوری تا به کی گفتش اجابت میشوی
یک روز در آسودگی تا اوج بالا میروی
گفتم که امیدی بده گفتش خدا را شکر گو
گفتم که شکرت ای خدا گفتش که احوالت نکو
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
ربّنای عشق را در گوش دل با دل بخوان
عشق را در شعر این دیوانهی همدل بخوان
با خدایت گفتگو کن راز دل با او بگو
مهر او باور کن و حلّال هر مشکل بخوان
در نمازت با دلی آکنده از آوای عشق
سجده را با شوق در درگاه صاحبدل بخوان
شعر من احساس من در پاسخ الطاف اوست
شعر همدم میشود پس دل بده با دل بخوان
به قلم حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مثلا در تب دیوانگیام مست شوی
که جنونم همهگیر است خودت میدانی
وصل و تقدیر اگر هم که منافات آرند
من کمانم لب تیر است خودت میدانی
نه به دنبال بزرگی و نه در فکر کسی
دل ازین وسوسه سیر است خودت میدانی
حال من دست خودم نیست ولی میدانم
دل من بی تو کویر است خودت میدانی
مطلع و وزن و همه قافیهها جای خودش
شعر در متن مسیر است خودت میدانی
وصف چشمت نتوان گفت سند هم دارم
قلم از غیر تو سیر است خودت میدانی
به کجایم بکشانی به کجایم ببری میدانم
دل دیوانه اسیر است خودت میدانی
اینکه بیباک بجنگی و به دل تکیه کنی
همهاش سخت و خطیر است خودت میدانی
هرچه از عشق بگویم به تو تا آخر عمر
دل نادیده بصیر است خودت میدانی
پس بیا با من دیوانه دلی تازه بساز
که جنونم همهگیر است خودت میدانی
به قلم حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
