گفتم بگو از حال دل خندید و گفتش بگذریم
گفتم چه باشد سهم دل گفتش که بیشک میبریم
گفتم دلم آشوب و گفت از ناامیدیها نگو
گفتم ولی گفتش زمان حل میشود با گفتگو
گفتم صبوری تا به کی گفتش اجابت میشوی
یک روز در آسودگی تا اوج بالا میروی
گفتم که امیدی بده گفتش خدا را شکر گو
گفتم که شکرت ای خدا گفتش که احوالت نکو
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۱ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |
