بُرد آنجاست که در همهمه آدمها
تو نخستین نفرِ تحتِ حسادَت باشی
هرکُجا میل کسی قصّد به آزارت بود
تو در آن لحظه هیاهوی جسارت باشی
هنر از هرکه برآمَد نشَود مایه فخر
هنر آنجاست که تو اهلِ شرافت باشی
اشتباهاتِ خودت را بپذیری به یقین
توبه گر هست به آیینِ صداقت باشی
دلِ خود را نزنی باز به رؤیای جنون
قله را فاتح و در شأن اصالت باشی
آدمی آه و دَمی هست که یادَش باقیست
چه قشنگ است اگر اهلِ شهامت باشی
به بُلندای افق میرسَد این قافیهها
تو اگر همدل و در حدّ رفاقت باشی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
جانم به فدای تو که دل بُردی و حالا
در مکتبِ احساس به معراج رسیدم
هر جمعه نگاهم به رهت ماند بیایی
من غیر تو را لایق این راه ندیدم
در وصف جنون با تو بگویم که بدانی
من عشقِ تو را مالکِ یک معجزه دیدم
آدینه قشنگست اگر وصلِ تو باشَد
بازآ که تویی ناجی و درگاهِ امیدم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تبِ چَشمانِ تو و
برقِ نگاهَت به کنار
دلِ بشکسته و
این دربدری نذر نگار
تو بگو
با غمِ این قافیهها من چه کنم؟
نَرود از دلِ دیوانه
دَمی خاطرِ یار ..."
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
من اگر
توبه شکستم
تو به من خُرده نگیر
دل دیوانه
هرازگاه
چُنین بیخِرد است..."
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
همه ثانیهها
روز و شب و قافیهها
من و دل منتظر و تلخیِ این فاصلهها
قلم و کاغذ و یک گوشه دنج
واژهها من"، تو" و ما" خاطرهها
همه دلتنگ توییم..."
تو تمامِ من و احساسِ مَنی
چه کُنم این همه دلتنگی را...؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , شعر جدید حمیدرضا یگانه
ما به دردِ خویش عادت کردهایم از روی جبر
نیشِ نو بر جان ما دیگر ندارد حسّ درد
گرگِ بالان دیده را ترسی ازین بیداد نیست
گر حماقت باشَد و بر ما ببارد حسّ درد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بنگر به من از روی جَفا چون گِلهای نیست
گر هم گِله باشَد دگرم حوصلهای نیست
دلباخته چون من تو نبودی که بفهمی
مابین من و حسّ جنون فاصلهای نیست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
دور شُد آدینه را دلتنگ تعبیرَش کُند
فال دل شُد این غم و بارانِ عصرِ جمعهها
+
چَشمانِ تو میتابد و آدینه قشنگ است
گرمای زمستانِ دلم با_تو چه زیباست
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
صُبح با موسیقیِ آوای تو
بَه چه زیبا میشَود... صُبحت بخیر
چَشم تا وا میکُنی چَشمانِ من
باز شیدا میشَود، صُبحت بخیر
من در آغوشت پُرم از اشتیاق
دلبری کُن دلبرِ زیبای من
عشق یعنی راه و رسمِ زندگی
با تو معنا میشَود، صبحت بخیر
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , صبحت بخیر
بنگر به من از روی جَفا چون گِلهای نیست
گر هم گِله باشَد دگرم حوصلهای نیست
دلباخته چون من تو نبودی که بفهمی
مابین من و حسّ جنون فاصلهای نیست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , حسّ جنون
مثلاً یک قدمی مانده به اوجِ تبِ عشق
که اگر اذن دَهی ، من به تو مُشتاقتَرم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
خورشید چَشمانت که میتابد به رویَم
زیباترین صُبحِ زمستان دلنشین است
از عشق لبریزم کُن ای احساس شیرین
چشمانِ تو لایق به صدها آفرین است
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
