بیمهریِ آن یار" به ظاهر همه خوبی
خنجر به دل عاشق و دیوانه ما بود
درعشق فقط دربدری بودو دگر هیچ
این " قصّه پُر غصّه " افسانه ما بود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
دلت میخواهد از عشقی بگویی که
تو را از هرچه منفی بود، دورت کرد و
آرامش، برایت ساخت...امّا،
تا قلم میرقصد از زیبایی احساس بنویسد،
تو غمگینی..."
قلم چون هیزمی ناچار میسوزد به پای دل"
خطا کردی؟ تو هم عاشق شُدی و
طعم تلخِ عشق را حس کردهای؟ احسنت"
که آدم بیتبِ احساس انسان نیست، میفهمی؟
خدا هم عاشقی کرده
خدا هم دیده بیمهری
ز آدمهای بیانصاف این دنیا،
تو که انسانی و یک ذرّهای در نزد او، برخیز"
خدای عشق هم تنهاست،
قمارِ عشق هم زیباست،
تو خود را گُم نکُن وقتی که میدانی
خدایی هست" و او
زیباترین معشوقه دنیاست..."
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
جنگلی سرسبز باشد، ما دوتا، باران ببارد
عشق یعنی دلسپردن شاید و امّا ندارد
دل به دریا میزنم تا ساحل آرامشی که
در مسیر آرزوها عشق را با دل" بکارد
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
از عشق چه فهمیدیم جز آینهی حسرت
دلتنگی و تنهایی ، آوارگی و غربت
این حال پریشان را دلباخته میفهمد
چشمی که زدل میگفت در دایرهی منّت
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
خدا کُند که دلت به دلی اقتدا نکُند
خدا کُند تب عشق به دلت جفا نکُند
خدا نکُند که غرورت به زیر پای دلت
لِه شَود، زبانم لال، اسیر!؟ خدا نکُند
خدا کُند که غمت درد بیکسی نشَود
شرابِ تلخِ جنون به کم اکتفا نکُند
خدا کُند که دلت نشکند به عشق کسی
که تو را به جنون کِشد و اعتنا نکُند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بی تو هر شب
خواب را
بر چشم دل
کردم حرام
ننگ بر ذاتت اگر
یک شب
سری آسوده
بر بالین نهی"
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
عاشق که نباشی
غمِ رفتن به دلت نیست
دیوانه نبودی
که بفهمی غم تنها شُدنم را
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
غیرممکن شُد شَبی را بی تو سَر کردن ولی
شُد شَبی با یاد من دلتنگیات باران شَود؟
سوختم" تا دل بسازد با جدایی لحظهای
وای اگر آتش بسوزاند ولی کتمان شَود!
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
شعر چشمان تو مضمون قشنگی دارد
مثلاً مطلعِ یک بیت نگاهَت" باشد
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
در حادثه احساس،
منطق که وسط آمد
آنجاست که میفهمی
اندازه قلبت را "
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
شاید مسیر آرزوهامان یکی بودند
شاید دوراهی را به شکل قصّه میدیدیم
ما عشق را در ادعا پُرشور میگفتیم
شاید یکیمان عشق را اصلاً نفهمیدیم
عاشق بمیرد هم که از رفتن نمیگوید
شاید یکی از ما دلِ خود را نسنجیدیم
شاید که بایدها نباید گُفتنی میشُد
شاید که ما مقصود را مقصد نمیدیدیم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
اینجا کسی احساس را جدی نمیگیرد
دیگر کسی در عاشقی باهم" نمیمیرد
اینجا دروغ قصّه" از آغاز آن پیداست
گر منفعت باشد وفای عشق" میمیرد
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
