دلت میخواهد از عشقی بگویی که
تو را از هرچه منفی بود، دورت کرد و
آرامش، برایت ساخت...امّا،
تا قلم میرقصد از زیبایی احساس بنویسد،
تو غمگینی..."
قلم چون هیزمی ناچار میسوزد به پای دل"
خطا کردی؟ تو هم عاشق شُدی و
طعم تلخِ عشق را حس کردهای؟ احسنت"
که آدم بیتبِ احساس انسان نیست، میفهمی؟
خدا هم عاشقی کرده
خدا هم دیده بیمهری
ز آدمهای بیانصاف این دنیا،
تو که انسانی و یک ذرّهای در نزد او، برخیز"
خدای عشق هم تنهاست،
قمارِ عشق هم زیباست،
تو خود را گُم نکُن وقتی که میدانی
خدایی هست" و او
زیباترین معشوقه دنیاست..."
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : جمعه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۴ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |
