خدا 🤍
صبوری کردم و دیدم که در دنیا
بغیر از من کسی من را نمیفهمد
خودم را ساختم دنیا به کامم شد
خدا" مخلوق را اینگونه میفهمد
حمیدرضا یگانه
در آن صبحی
که تو
خورشید تابانش لقب داری
وَ در
چَشمانِ پُر نورت
خدا را روز و شب داری
چگونه
میتوان دل را
به دوری از تو راضی کرد
بگو
گاهی تو هم چون من
ز درد عشق تب داری
حمیدرضا یگانه
#شاید_گاهی_امید_نشانه_جنون_باشد
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
نیمه شب مرهم به روی زخمِ تنهایی شُدی
ای قلم"، تنها تو میدانی چه میگوید دلم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
شُده شب را به سحر وصل کُنی غم نرود
شُده هر چاره کُنی درد دلت کم نشَود؟
شُده آیا به کسی غیرِ خودت تکیه کُنی
شُده حتّی به خودت نیمهشبی پیله کُنی؟
شُده دیوانه نباشی و جنون را بِچشی
شُده روی دل خود نقشِ تمنّا بِکشی؟
شُده در خاطرهها نمنمِ باران بشَوی
شُده آیا که تو هم اشک فراوان بشَوی؟
شُده فریاد شَوی یار به دادَت نرسَد
شُده آواره شَوی وصلِ مُرادَت نرسَد؟
شُده با یاد گُلی ترکِ گُلستان بکُنی
شُده با قافیهها یکسره طوفان بکُنی؟
شُده یک شعر تو را تا تبِ رؤیا ببرد
شُده در خواب نگارت غم دل را بخَرد؟
شُدههای من دلخسته تنها به کنار
شُده دلتنگ شَوی بهرِ سلامی ز نگار؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مابین دل و منطق انسان خلأیی هست
فرضیه احساس در آن نقطه هویداست
حال اینکه دلت حُکم کُند یا نه منطق
در آینه بنگر" که در آیینه چه پیداست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مابین دل و منطق انسان خلأیی هست
فرضیه احساس در آن نقطه هویداست
حال اینکه دلت حُکم کُند یا نه منطق
در آینه بنگر" که در آیینه چه پیداست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
اینجا نشانی از تو در آیینه پیدا نیست
چشمان من دیگر تو را مَحرم نمیبینند
آن اشکها در لحظه پایان " تَوهم بود
چشمان من در زیر باران خوب میبینند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
در چَشم تو و
تابش خورشید چه سِرّیست
این_صبح "
به اندازه چَشمانِ تو زیباست
آغوشِ تو" و
حالِ دل" و
شعرِ نگاهت"
از حسّ قشنگیست
که در چَشم تو پیداست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
اگر دلتنگ بارانی منم دلتنگ بارانم
اگر شبها پریشانی منم دلتنگ بارانم
قُمارت لحظههایم را به نابودی کِشید امّا
اگر دنبال جبرانی منم دلتنگ بارانم
دلم را باختم حتّی غرورم مثلِ سابق نیست
اگر گاهی پریشانی منم دلتنگ بارانم
تو نامت گُل نوای دلنشینت عشق
اگر جانم تو میخوانی منم دلتنگ بارانم
من و دلتنگی باران به اشک شوق محتاجیم
اگر دلتنگ بارانی منم دلتنگ بارانم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
باختم وقتی ز غفلت آس دل برداشتم
بذر عشقِ بیوفا را پای این دل کاشتم
عاقلان در دلبری منطقگرایی میکُنند
من اگر عاقل" نبودم، لااقل دل داشتم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
شبی را مثل من
دلتنگ اگر بودی
صدایَم کُن"
اگر چون برکهای تنها
درون خلوتت هم
دربدر بودی
صدایَم کُن"
اگر یکشب، فقط یکشب
به دردِ غربتی
با گریه خوابیدی
اگر از آشیان آواره و
خونینجگر بودی
صدایَم کُن"،
صدایَم کُن که دلتنگی
مرا در کوچهها گُم کرد
اگر چون من
میانِ واژهها
از حالِ خود هم
بیخبر بودی
صدایَم کُن..."
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
گفتم که بمان
گفت که ماندن
شُدنی نیست
گفتم که نرو
رفت و غمش
در دل من ماند
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
