تا نام تو آمد ز دلم روی زبانم
سرمست شدم مستترین مست جهانم
آوارهی کویت شده بودم چه دلانگیز
دیوانه منم! لطف کن و پس نرهانم
بنشین و دمی شعر بخوان از من مجنون
دیوانه و مستانه و آوارهی دلخون
از من نگریز من منم ای دلبر طنّاز
اویی که دلش رفت در این چرخش گردون
همصحبت و همکاسه و همراز و نیازیم
من با تو نوای خوش در خلقت سازیم
دنیا همه این است پر از کینه و تزویر
ما ما شدهایم تا ره یک عشق بسازیم
ایجاد چنین معرکهای حرف کمی نیست
من با تو که ما شد دگرش دلهرهی چیست؟
ما با دل خود بر سر این سفره نشستیم
ساقی تو بگو علت دیوانه شدن کیست؟
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۴۰۲ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |
