شعرِ چَشمانِ تو بود و دلِ دیوانه من
تو شُدی دلبر و دل در پیِ دُردانه من
قلمم عشقِ تو را نقش کُند میرقصد
تبِ چَشمانِ تو شُد باده و پیمانه من
من غزلخوانِ نگاهت کهشُدم فهمیدم
تو همانی که شُدی گرمیِ کاشانه من
گرچه تقدیر همین دوریِ اجباری شُد
وصفِ چَشمان تو دارد منِ افسانه من
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : چهارشنبه ششم فروردین ۱۴۰۴ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |
