حماقت کردم آن روزی که فهمیدم
درون سینهات جایی برایم نیست
چه اصراریست
بخواهی در کنار آنکسی باشی
که خود را از تو بالاتر
به چشم پادشاه دلبران، محتاج میبیند
چه باید گفت،
من هم آدمم دیگر
تو از اوّل
دلت دلبستن و دلدار بودن را نمیفهمید
تو اشکی را که از چشمم
به پای آتش عشقی
که دل میخواست را دیدی
ولی هرگز دلیلش را نفهمیدی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۲ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |
