تو سیّاسی مَنم نوپا
تَوازن دارَد این پیکار؟
مَنی را دَربدر کردَن!
چه تدبیری در این اجبار؟
تو از مَن جان طَلب کردی و
مَن در فکرِ دِل دادَن
مَگر داریم بالاتر
که از عشقَت شَوم بیمار؟
چه میدانی به دِل دادَن
چُنان شَبگرد تَنهایم
به عطرِ نابِ گیسویَت
پَریشان میشَوم هر بار
تو را افسون گری سَهل ست
مَرا دِل باختن آسان
جُنون در عِشق آسان نیست
در این دُنیای بی مقدار
تویی که با خَبر بودی
چه آمَد بَر سَرم در عِشق
رهایَم کُن از این کابوس
در آمالی که شُد دشوار
نَفس تا هر نَفس عشقَت
مَرا اینگونه شاعِر کرد
بیا با عِشق و دِل دادَن
قَدم بَر دیده ام بُگذار
صدایَم کُن وَلی آرام
که مستَم با نَفس هایَت
مَنم مَجنون مَنم فَرهاد
مَرا دَر خاطرت بسپار
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
به هرطرف که رو کنم تو در دلی و با منی
به هرجهت که میروی جانی و مالک" تنی
به هرکجا به هرزمان به حکم قطع بددلان
اگر به آتشم کِشند! ، تو در منی و مأمنی
شبم، اسیر ظلمت جفای هر غریبه نیست
به بخت پُر ستارهام تویی که ماه روشنی
خلاصه میشود به تو" ، تمام تاروپود من
به هرطرف که رو کنم تو در دلی و با منی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاوان دل دادن به تو یک عمر تنهایی ست
این عشق جانا تا ابد همواره رسوایی ست
آوازه ی شهرم ببین ای "عشق ممنوعه"
احساس در اشعار من مضمون پیدایی ست
شیخی به روی منبرش من را مخاطب کرد
گفتش سزای این عمل احکام شیوایی ست
گفتم بسوزانیدم از حکمی که میخوانید
مردن به راه عشق هم تاوان زیبایی ست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
حماقت کردم آن روزی که فهمیدم
درون سینهات جایی برایم نیست
چه اصراریست
بخواهی در کنار آنکسی باشی
که خود را از تو بالاتر
به چشم پادشاه دلبران، محتاج میبیند
چه باید گفت،
من هم آدمم دیگر
تو از اوّل
دلت دلبستن و دلدار بودن را نمیفهمید
تو اشکی را که از چشمم
به پای آتش عشقی
که دل میخواست را دیدی
ولی هرگز دلیلش را نفهمیدی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
قدم قدم به سوی هم برای ما شدن خوش است
نفس نفس کنار هم به هم نوا شدن خوش است
زبان #شعر" و #شاعری" میان قلب مان شکفت
به عشق" دل سپردگی وَ مبتلا شدن خوش است
بیا ببین چه کردهای!!! #جنون" به سینهام رسید
برای همدلی" کمی ز خود رها شدن خوش است
به دردهای روزگار" اگر که قلب مان شکست
برای #زخم" هایمان کمی دوا شدن خوش است
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
پاییز و تب عشق به رؤیای تو زیباست
چشمان تو که ، آیهی اعجاز مسیحاست
من با تو به معنای دل و دیده رسیدم!
آغوش تو عشقست ، نگاه تو فریباست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
مَنم آن مَست
که از عشقِ تو نادم نشُدم
"قبله ام" بودی و
بر پای کِسی خم نشُدم
مَنم آنی که
شُده شُهرۂ" شَهری که رقیب
تیغ بر
حنجره ام داشت ، وَلی کم نشُدم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
از برکت یک لحظه نگاهت شده تعبیر
روزی که پر از شوق و تمنای وصال است
از لطف شما باز شود صد گره" کور
هر چند به چشم همگان نیز محال است
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
برایَت مینویسم نامه ای دیگر،
ز احوالی که میدانی پَریشان است و مَن،
در انزوای هجرِ تو چون ابر میبارم
جوابِ نامه هایَم را خودَت بنویس!
بگو آیا که انصاف است؟
مَنی دیوانه و شیدا،
که دُنیا را فَقط،
در چَشم و آغوشِ تو میدیدم،
چُنین آواره و رنجور و سرگردان، پیِ یِک لحظه از وَصلت،
غرورم را شکستم،
تا تو با مَن ما شَوی امّا...
بگو عاشِق شُدن جُرم است؟
بگو دِل دادَن و وابستگی آیا،
به آیینِ تو مَحکوم است؟
مَنم مَن، آن منِ رسوای شبگردی
که روزَم در پِی ات طِی گشت و شَب ها را پُر از هِق هِق،
وَ چَشمانی پُر از بارانِ حَسرت، سَخت باریدم
مَن از آیین و مَنطق های پوشالی
ز دَستی پُر ز خواهش های بی پاسُخ، وَ توخالی
ز بیدادی که میگوید بَرای چون مَنی مَجنون،
کلامِ عِشق مَحکوم است، بیزارم
خُدا را در تو میدیدم
جَهان را در تو میدیدم
تمامِ لحظه ها را
با تو و آمالِ وَصل ات، زندگی کردَم
دُعا کردم، چه شب ها تا سَحر در سوی کعبه سجده میکردم
که بازآیی
وَلی افسوس
تو در احوالِ خود خوش بودی و مَن را نمیدیدی...
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
چشم مستت را ببند و خواب شیرین را ببین
ای که چون فرهاد گاهی تیشه بر جان میزنی
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
عشق گاهی
شهد شیرین است، گاهی زهرمار
تلخ باشی یا که شیرین
تا ابد میخواهمت
در قمار عشق بازی
برد دائم هست؟ نیست
آس دل باشی نباشی
خوب و بد، میخواهمت
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
ارتفاع عشقمان را دیده بودیم از نخست
کوه احساساتمان اندازهی ماندن نبود
در مسیر عاشقی هم را نفهمیدیم و حیف
خاطرات شاد و شیرین سدّ دلکندن نبود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
