ناخودآگاه گذشتم ز همان کوچهی رؤیا پیِ او
منِ دیوانه و دیوار و تنِ کوچهی دلها پیِ او
همهی شهر" از این کوچه گذشتند به عشق
کوچه باقیست و من" یک منِ تنها پیِ او
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , کوچه
نگاهم کن که امروزی پر از لبخند میخواهم
من از اعجاز چشمانت فقط پیوند میخواهم
میانِ این همه دلبر، که طنّازند و افسونگر
من از آیینِ دلدادن تو را دلبند" میخواهم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تو چون مأمن برای من چُنان روحی درون تن
به آغوشم بیا ای عشق ، که اعجازی برای من
مرا در اوجِ احساسات" بهارانه نوازش کُن
به چَشمانم نگاهی ناب سکوتِ سینه را بشکن
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیقرارت میشدم شبهای بعد از رفتنت
هیچکس هم باخبر از راز پنهانم " نبود
از درون میسوختم فریاد تأثیری نداشت
در سکوتی سرد بودم ، اشک درمانم نبود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
اگر شُدم گدای تو
اگر شُدی پناه من
نیاز قلب خسته را
بخوان تودر نگاه من
اگر که ماندنی شُدی
بمان بهروی حرفخود
عزیزِ خودپسند دل
تو بهترین گناه من
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیقرارت میشدم شبهای بعد از رفتنت
هیچکس هم باخبر از #راز_پنهانم " نبود
از درون میسوختم فریاد تأثیری نداشت
در سکوتی سرد بودم ، اشک درمانم نبود
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
آنچنان محو شدم در تو و احساس دلم
که شبم صُبح شدُ، وصف تو آمد به قلم
چه در آن چهره معصوم خدا داده به تو
که دلم خواست قلم رفت به خلق غزلم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
مرا تا اوج نفرت بُردی و یعنی تو را دیگر
نمیخواهم ببینم ، تا مبادا زخم برداری
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
تو خودت ذکر خدایی که شدی حاجت من
ورنه من را چه به این دربدری در پیِ تو...؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
بیا هر هفته و
هر روز و هر ساعت
وَ یا شاید دقایق یا، تمام ثانیهها را
بگویم دلبرم
زیباترین احساس دل
آنوقت، تو با آوای شیرینت
فقط این را بگو ... جانم"
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , بگو جانم
آنچنان محو شدم در تو و احساس دلم
که شبم صُبح شدُ، وصف تو آمد به قلم
چه در آن چهره معصوم خدا داده به تو
که دلم خواست قلم رفت به خلق غزلم
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان
سراغ قبله را از من گرفتش عابری روزی
به او گفتم نمیدانم ولی من قبلهام اینجاست
کمی خندید و بعدش گفت دلت را که نمیگویم
به او گفتم که در دلها خدای دیگری پیداست
کمی ساکت شد و مبهوت نگاهش گاه میلرزید
به او گفتم خدای من خدایی عادل و شیداست
به حرف آمد که دیوانه تو داری شرک میگویی
برای آدمی قبله فقط یک جای این دنیاست
نگاهش کردم و گفتم حلالت هر چه میگویی
شکوه قبله جای خود خدا نادیده هم زیباست
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , خدا نادیده هم زیباست
